نوشته شده توسط : محمد جهانيان

10حقیقت جالب و خواندن از زندگی

انیشتین

 

تا حالا فکر کردید که آلبرت انیشتین فیزیکدان معروف را چقدر می شناسید؟! نابغه گیج و پریشان خیالی که نظریه نسبیت عام و خاص را مطرح کرد و ثابت کرد.
آیا تا حالا میدونستید که آلبرت انیشتین هنگام تولدش دارای یک سر بزرگ بود تا حدی که مادرش فکر میکرد که اون ناقص الخلقه به دنیا اومده؟!آیا میدونستید که آلبرت قبل از اینکه ازدواج کنه دارای یک بچه مرموز! بود؟!
برای اینکه بخواهید حقایق مبهم بیشتری از زندگی آلبرت انیشتین را بدونید نوشتار زیر را بخونید:

1- آلبرت انیشتین یک کودک چاق با یک سر بزرگ بود.
موقعی که مادر آلبرت – Pauline Einstein- او را به دنیا آورد،سر او آنقدر بزرگ و بدشکل بود که مادرش فکر می کرد که او ناقص الخلقه به دنیا آمده است!
به دلیل اینکه پشت سر آلبرت خیلی بزرگ به نظر می رشید خانواده اش در ابتدا او را یک موجود شگفت آور تصور می کردند.به هر حال پزشک توانست خانواده آلبرت را متقاعد کند که مشکل خاصی نیست.البته نگرانی خانواده آلبرت بی دلیل هم نبود زیرا در هنگام تولد او موجودی شبیه یک هیولا بود؛هرچند با گذشت زمان سرش به وضعیت نرمال برگشت.
جالب است بدانید که موقعی که مادر بزرگ آلبرت او را برای اولین بار دید بصورت مدام زیر لب جمله"بیش از حد چاق است" را تکرار می کرد!
به هر حال بر خلاف تمام ترسها و اضطرابها آلبرت به حالت نرمال بزرگ شد به جز اینکه کمی بیش از حد او آرام به نظر می رسید!

2-آلبرت انیشتین بعنوان یک بچه مشکل صحبت کردن داشت(لکنت زبان)


یکی از عکسهای آلبرت انیشتین که از دانشگاه Hebrew University of Jerusalem بدست آمده است.

آلبرت در زمان کودکی اش به ندرت صحبت می کرد و موقعی هم که صحبت می کرد خیلی آرام بود!
در واقع او ابتدا همه جملات را در ذهنش می سنجید(و یا آنها را زیر لب تکرار میکرد)و تا موقعی که به درستی آنها مطمئن نمی شد آنها را به زبان نمی آورد.بر طبق گزارشات آلبرت این حالات را تا 9 سالگی داشت و پدر و مادر آلبرت از اینکه او عقب افتاده باشد می ترسیدند.
حکایت جالب زیر توسط مورخ علم- Otto Neugebauer- از زندگی آلبرت نقل شده است:
چون که آلبرت لکنت زبان داشت پدر و مادر او خیلی نگرانش بودند.سرانجام یک شب سر میز شام آلبرت سکوت را شکست و گفت:"سوپ خیلی داغ است"
پدر و مادر آلبرت که خیلی تسکین یافته بودند گفتند که چرا تابحال او یک کلام حرف نزده بود و آلبرت جواب داد:"چون تابحال همه چیز خوب خوده است!"
Thomas sowell در کتابش نوشته است که علارقم آلبرت صحبت کردن تعداد زیادی از مردم باهوش و نابغه نسبتاً دیر در زمان کودکی پیشرفت کرده اند.او این شرایط را "Einstein syndrome"
(علائم ناخوشی آلبرت) نامید.

3- نخستین جرقه های علاقه آلرت به علم و بخصوص فیزیک از توجه به یک قطب نما گرفته شد.
موقعی که آلبرت در سن 5سالگی در وضعیت بیماری روی تخت خواب در حال استراحت بود پدرش یک وسیله کوچک جذاب و ساده جیبی را به او نشان داد که باعث علاقه او به علم شد و آن یک قطب نما بود.
آنچه که آلبرت5 ساله را به این وسیله کوچک علاقه مند کرد این بود در هر حالتی که قطب نما به چرخش در می آمد عقربه(سوزن)آن همیشه در یک مسیر مشابه بود.او فکر میکرد که یک مقدار نیرو در یک فضای خالی فرضی که روی سوزن قطب نما اثر میکند باید وجود داشته باشد!

4- آلبرت انیشتین در امتحان ورودی دانشگاه رد شد
در سال 1895 در سن 17 سالگی آلبرت برای ورود به مدرسه Swiss Federal Polytechnical یا ETH در خواست کرد.آلبرت ریاضیات و شاخه های فنی امتحان ورودی را پاس کرد اما در بقیه درسها مثل تاریخ،زبان،جغرافی و... رد شد!آلبرت مجبور شد به مدرسه فنی و حرفه ای برود هر چند سال بعد در این کالج پذیرفته شد.

5- آلبرت انیشتین یک بچه نامشروع داشت!
در دهه 1980 نامه های خصوصی آلبرت مورد خاصی از زندگی نابغه فیزیک را آشکار کرد.او یک دختر نامشروع از Mileya Maric که یکی از شاگردانش بود، داشت.(البته بعدا آلبرت با میلیا ازدواج کرد)
در اواخر ژانویه سال 1902، و یک سال قبل از ازدواجشان میلیا دختری به اسم Lieserl بدنیا آورد که آلبرت این دختر را هرگز ندید و سرنوشتش ناشناس باقی ماند.
البته در نامه های بدست امده از آلبرت به اسم Lieserl اشاره شده است؛دختری که طی یک فرایند سخت زایمان به دنیا آمد ولی اسم رسمی و واقعی این دختر هنوز نامعلوم باقی مانده است و حتی سرنوشت این دختر هم تاکنون نامعلوم بوده است!
Michele Zackheim در کتابش به نام"دختر انیشتین" نتیجه گرفته است که Lieserl روزهای ابتدائی عمر این دختر دارای مشکلات حاد جسمی بوده است تا جائی که آلبرت متقاعد شده بود که او (دخترش)جان خود را از دست داده است ولی بعداً با مطالعه نامه هائی که گفته شد، دریافت که در سپتامبر 1903 میلیا این دختر را بعنوان فرزند خوانده به دیگری سپرده است!
در یک نامه از آلبرت به میلیا در 19 سپتامبر 1903 نام Lieserl برای آخرین بار ذکر شد و از آن موقع تاکنون هیچ کس از این دختر هیچ چیز نمی داند.

6- آلبرت انیشتین از همسر اولش بیزار شد ولی به او پیشنهاد یک قرارداد عجیب را داد!
بعد از اینکه آلبرت با میلیا ازدواج کرد آنها صاحب دو فرزند پسر به نامها Hans  و Eduard شدند.
موفقیت های آکادمیک آلبرت و مسافرتهای جهانی او باعث کم ارزش شدن همسرش در نظر او شد و برای مدتی آلبرت و همسرش سعی کردند مشکلاتشان را حل کنند و حتی آلبرت پیشنهاد یک قرارداد عجیب را به میلیا داد.
این قرارداد عجیب بین این دو زن و شوهر دارای مفادی بود که آلبرت فقط به شرط قبول آنها از طرف همسرش حاضر به ادامه زندگی با او بود،قراردادی که اتفاقا به امضای همسرش رسید هر چند آلبرت در نهایت از او جدا شد...

 اما این شرایط عبارت بودند از:
الف:شما(آلبرت)مطمئن خواهید شد که:
1- لباس و رخت های شستنی تان در شرایط خوبی نگهداری خواهد شد
2- سه وعده غذائی را بطور منظم در اتاقتان دریافت خواهید کرد
3- اتاق خواب و مطالعه تان تمیز خواهد بود و مخصوصا میزتان که فقط برای استفاده شما(آلبرت)است.

ب: من هم از همه ارتباط شخصی با شما دست خواهم کشید تا موقعی که تنها به دلایل اجتماعی اجتناب ناپذیر باشد
ج:در صورتی که شما درخواست کردید من حتی از صحبت کردن با شما خودداری خواهم کرد!

*میلیا(همسر آلبرت)همه این شرایط را قبول کرد!
آلبرت برای همسرش دوباره نوشت تا مطمئن باشد که او همه مفاد را اجرا خواهد کرد و آلبرت هم بعنوان مثال متعهد شد که:
من(آلبرت)به تو اطمینان میدهم که در مورد رفتار درست یک زن به تو به عنوان یک زن غریبه (و نه همسر!!!)رفتار خواهم کرد.

7- آلبرت انیشتین با پسر بزرگش سازگار نبود

بعد از طلاق،رابطه آلبرت با پسر بزرگش- Hans- بد شد.دلیل اصلی این امر مخالفت پسر بزرگ آلبرت با پدرش در مورد جدائی از مادرش بود.این اختلافات موقعی فزونی یافت که هنس خواست با دختری بزرگتر از خودش که اتفاقاً از نظر ظاهری زیاد هم جذاب نبود ازدواج کند.آلبرت با ازدواج پسرش با این دختر که Frieda Knecht نام داشت شدیداً مخالف بود.در هر صورت هنس با این دختر در سن 23 سالگی ازدواج کرد و همین امر باعث جدائی پسر و پدر از همدیگر شد و Hans به ایالات متحده مهاجرت کرد و در نهایت موفق شد مدرک پرفسوری مهندسی هیدرولیک خود را از دانشگاه UC Berkeley دریافت کند.
حتی در ایالات متحده هم پدر و پسر از همدیگر جدا بودند و در نهایت موقعی که آلبرت از دنیا رفت ارث کمی را برای هنس به جا گذاشت.

8- آلبرت انیشتین مرد زنها بود!


آلبرت انیشتین همراه با همسر دوم خود(Elsa)

بعد از اینکه آلبرت از میلیا جدا شد،بلافاصله با دختر یکی از اقوام نزدیک خود به اسم Elsa Lowenthal ازدواج کرد.البته در ابتدا آلبرت قصد داشت با دختر Elsa که حاصل ازدواج اول "السا" بود و 18 سال از آلبرت کوچکتر بود ازدواج کرد که Elsa با این امر شدیدا مخالفت کرد؛به هر حال نهایتا آلبرت با "السا" ازدواج کرد.
بر خلاف "میلیا" نگرانی اصلی "السا" این بود که از شوهر مشهورش نگهداری کند!!
در یک سری از نامه ها که توسط دانشگاه Hebrew در Jerusalem منتشر شد، ذکر شده است که آلبرت انیشتین با 6 زن که اوقات خود را با آنها گذرانده بود! در نهایت با "السا" ازدواج کرد.

9- آلبرت انیشتین،صلح طلب جنگ!، به FDR اصرار کرد که بمب اتمی را بسازد!


در این عکس آلبرت انیشتین به همراه Szilárd را مشاهده می کنید که در حال امضای نامه ای هستند خطاب به روزولت برای پیشنهاد به توسعه بمب اتمی ایالات متحده نوشته شده است.

در سال 1939 Leo Szilard فیزیکدان پس از اطلاع از شورش نازی های آلمان آلبرت را متقاعد کرد که با نوشتن نامه ای به
Franklin Delano Roosvelt(FDR او را نسبت به نازی های آلمان هشدار دهد و اینکه نازی های در حال پیشرفت دادن به بمب های اتمی خود هستند و به آمریکا هم اصرار کرد که بمب های اتمی خود را گسترش دهد.
نامه Szilard و آلبرت اغلب بعنوان یکی از دلایلی ذکر می شود که پروژه مرموز منهتن به منظور پیشرفت پروژه بمبهای اتمی آمریکا توسط روزولت شروع بکار کرد.
اگر چه بعدا آشکار شد که بمباران کردن Pearl Harbor در سال 1941 شاید بیشتر موثر واقع شد تا نامه ای که آلبرت به منظور تحریک دولت وقت آمریکا برای گسترش بمبهای اتمی خود بکار برد.
جالب است بدانید ارتش آمریکا به هیچ عنوان از آلبرت انیشتین برای کمک به این پروژه دعوت نکرد هرچند آلبرت انیشتین بسیار باهوش بود ولی ارتش عقیده داشت که آلبرت یک ریسک امنیتی برای این پروژه است!

10- قصه مغز آلبرت انیشتین:
بعد از مرگ آلبرت در سال 1955، مغز آلبرت بدون اجازه از خانواده اش توسط Thomas Stoltz Harvey بیرون آورده شد."هاروی" مغز آلبرت را به خانه اش برد و آنرا داخل یک ظرف شیشه ای دهان گشاد نگهداری کرد، هر چند او بعد بدلیل انجام این کار از محل کارش که مخصوص تشریح اجساد بود اخراج شد.

چند سال بعد،"هاروی" از Hans پسر بزرگ آلبرت برای مطالعه و بررسی مغز پدرش اجازه گرفت و تکه هائی از مغز آلبرت را برای دانشمندان مختلف در سرتاسر دنیا فرستاد.یکی از این دانشمندان به نام Marian Diamond بود که در دانشگاه UC Berkeley  بود و او با مطالعه قسمتی از مغز آلبرت متوجه شد که او در مقایسه با یک شخص نرمال، بطور قابل توجهی سلولهائی از مغزش که مسئول ترکیب کردن و مرتب کردن اطلاعات هست وجود دارد.
در مطالعه ای دیگر، Sandra Witelson از دانشگاه MC Master فهمید که مغز آلبرت دارای کمبود یک چین خاصی از مغزش است که شکاف Sylyian نامیده می شود.
"ویتلسون" مشاهده کرد که این استخوان بندی غیر معمول اجازه می دهد به اعصابها در مغز آلبرت که بهتر با دیگران رابطه برقرار کند.
نتایج مطالعه دیگری نشان می داد که مغز آلبرت آن آویختگی جداری زیرین که اغلب درگیر توانائیهای ریاضیات هست را بزرگتر از انسانهای معمولی دارا بود...

برگرفته از سایت کلوپ دات کام


مطالب مرتبط:

9 موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتن ،که شما هیچگاه آنان را نمی دانستید.


 ارسال براي دوستان


داغ کن - کلوب دات کام

:: موضوعات مرتبط: بزرگان , انيشتين , ,
:: برچسب‌ها: پروفسور , انیشتین , دانشمندان ,
:: بازدید از این مطلب : 1481
|
امتیاز مطلب : 156
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : 20 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد جهانيان

همگی ما میدانیم که انیشتن این فرمول (e=mc2) را کشف کرد .امّا واقعیت آن است که چیزهای کمی در مورد زندگی خصو صی اش میدانیم .

او با سر بزرگ متولد شد: وقتی انیشتن به دنیا آمداو خیلی چاق بودو سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که مادر وی تصور می کرد،فرزندش ناقص است،امّا بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه های طبیعی بازگشت.


او خیلی دیر زبان باز کرد: یکی دیگر از مشهورترین جنبه های کودکی انیشتن این است که خیلی دیر زبان باز کردو دیرتر از بچه های معمولی صحبت کردن را آغاز کرد. طبق ادعای خود انیشتن ،او تا سن سه سالگی حرف زدن را آغاز نکرده بودو بعد از آن هم حتّی تا سنین بالاتر از نه سالگی به سختی صحبت میکرد.به دلیل پیشرفت کند کلامی انیشتن،و گرایش او به بی توجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته کننده بودو در مقابل توجه صرف او به مواردی که برایش جالب بودند باعث شده بود که برخی همچون خدمه منزل،او را کند ذهن بدانند .البته در زندگی انیشتن ،این اولین و آخرین باری نبود که چنین انگ ها و نظرات آسیب شناسانه ای به او نسبت داده میشد.
حافظه اش به خوبی آنچه تصور میشد نبود :مطمئناً او میتوانسته کتابهای مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند،امّا برای به یادآوری چیزهای معمولی واقعاًحافظه ضعیفی داشته است. او یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و یا به طور مثال او سرعت صوت را از حفظ نمیدانست و وقتی از او در این مورد سوال میکردندمیگفت اینها چیزهایی است که همه آنرا میدانند پس من وقتم را برای دانستن آنها تلف نمیکنم .


او از داستانهای علمی -تخیلی متنفر بود: انیشتن از داستانهای تخیلی بیزار بود.زیرا که احساس میکرد ،آنها باعث تغییر درک عامه مردم از علم می شوندو در عوض به آنها توهم باطلی از چیزهایی که حقیقتا نمی توانند اتفاق بیفتند میدهند.به بیان او "من هرگز در مورد آینده فکر نمی کنم .زیرا که آن به زودی می آید."به این دلیل او احساس میکردکسانی که به طور مثال بشقاب پرنده ها را میبینند باید تجربه هایشان را برای خودشان نگه دارند.
او در آزمون ورودی دانشگاه رد شد: در سال 1895در سن 17سالگی ،انیشتن که قطعاً یکی از بزرگترین نوابغی است که تا کنون متولد شده،در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوییس رد شد.در واقع او بخش علوم و ریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقیمانده مثل تاریخ و جغرافیا رد شد. وقتی که بعدها از او در این رابطه سوال شد،او گفت :آنها بی نهایت کسل کننده بودند و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را نداشته است.

علافه ای به پوشیدن جوراب نداشت: انیشتن در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب میشود.سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکندو این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت .علاوه بر این او هرگز برای خو شایند و عدم خوشایند دیگران لباس نمی پوشید،او عقیده داشت یا مردم او را می شناسند و یا نمی شناسند.پس این مورد قبول واقع شدن (آن هم از روی پوشش)چه اهمیتی میتواندداشته باشد؟

او فقط یکبار رانندگی کرد: انیشتن برای رفتن به سخنرانیها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینانش کمک می گرفت .راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت میکرد ،بلکه همیشه در طول سخنرانیها در میان شنوندگان حضور داشت و به طور دقیق آنها را حفظ میکرد .یک روز راننده انیشتن به او پیشنهاد داد که جایشان را عوض کنندو او جای انیشتن سخنرانی کند.
عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود زیرا انیشتن تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعاً کسی نمی توانست او را از راننده اصلی تمیز دهد. سخنرانی به نحوی عالی انجام شد ولی دانشجویان در پایان سخنرانی انیشتن جعلی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند.در این حین راننده باهوش گفت "سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز میتواند به آنها پاسخ گوید"سپس انیشتن از میان حضار بر خواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد،به حدی که باعث شگفتی حضار شد.
الهام گر او یک قطب نما بود : انیشتن در سنین نوجوانی یک قطب نما به عنوان هدیه روز تولد از پدرش دریافت کرده بود.وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده مینمود،سعی می کرد طرز کار آن را درک کند.او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد. بنابراین تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.

راز نهفته در نبوغ او: بعد از مرگ انیشتن در 1955مغز او توسط توماس هاروی برای تحقیقات برداشته شد.اما این کار به صورت غیر قانونی انجام شد.بعدها پسر انیشتن به او اجازه تحقیقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد.هاروی تکّه های از مغز انیشتن را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد.از این مطالعات در یافت میشودکه مغز انیشتن درمقایسه با میانگین متوسط انسانها ،مقدار بسیار زیادی سلولهای گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است .همچنین مغز انیشتن مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته ،که این مسئله امکان ارتباط آسانتر سلولهای عصبی را با یکدیگر فراهم می سازد.علاوه بر اینها مغز او دارای تراکم وچگالی زیادی بوده است و همینطور قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همکاری بیشتر با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات است.

gaj.ir : منبع

داغ کن - کلوب دات کام

:: موضوعات مرتبط: بزرگان , انيشتين , ,
:: بازدید از این مطلب : 1432
|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : 4 شهريور 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد